داستان کودکانه چمدان های بازیگوش

در قسمت چمدان های فرودگاه، دو چمدان کوچک احساس غریبی و تنهایی می کردند. یکی قرمز بود و دو تا برچسب تک شاخ رویش چسبانده بود! یکی سبز بود و عکس توت فرنگی روی آن بود. وقتی مهمانداران چمدان ها را در ماشین های حامل چمدان می گذاشتند، چمدان های قرمز و سبز را در یک ماشین کنار هم قرار می دادند.

زمانی که ماموران چمدان ها را از خودرو به قسمت بار هواپیما منتقل کردند، بر اثر بدشانسی، چمدان های قرمز و سبز رنگ بین سایر چمدان ها افتاد و مقداری چمدان سنگین روی آن ها افتاد.

چمدان قرمز که برای اولین بار سوار هواپیما می شد شروع به داد و فریاد کرد و ناله کرد اما چمدان سبز رنگ که همیشه در سفر بود گفت:

صبر کن! نترس! با بلند شدن هواپیما چمدان می لرزد و از زیر آن خارج می شویم.

هواپیما بلند شد و تعدادی از چمدان ها لیز خوردند و رفتند، اما هنوز دو چمدان باقی مانده بود، چمدان سبز و چمدان قرمز. یکی مشکی و سنگین و یکی رنگ زرشکی زیبا که کمی قدیمی بود.

بیشتر بخوانید:  لبخند شیرین حیوانات به بهانه روز جهانی خنده

برای همین بود که چمدان سبز و چمدان قرمز شروع به فریاد زدن کردند:

O شما! کمک! ما داریم زیر این له میشیم! یکی کمکمون کنه!

چمدان سیاه با صدای بلند گفت:

چرا اینقدر سر و صدا میکنی؟ یک دقیقه صبر کن الان میایم!

اما چمدان زرشکی با صدای مهربانی گفت:

خب این بیچاره ها اذیت میشن! باید کمکشون کنیم!!

و بعد حرکت کرد تا چمدان های کوچک بیرون بیایند!

چمدان سیاه گفت:

فکر می کنید داخل این چمدان ها چیست؟ آیا فکر کردید آنها چیز مهمی را حمل می کردند؟ جواب منفی! چند اسباب بازی خنده دار که بچه ها با آنها بازی می کنند!

و بعد خندید! چمدان دیگر خندید.

چمدان قرمز خجالت کشید و ساکت شد اما چمدان سبز گفت:

ما واقعا کوچک هستیم و مثل بچه ها لباس می پوشیم، اما مثل شما چیزهای مهم را جابجا می کنیم!

چمدان سیاه گفت:

آره مثل عروسک؟!

و بعد خندید!

چمدان سبز گفت:

اصلا خنده دار نیست! ما نباید چیزهای موجود در چمدان های دیگر را مسخره کنیم!

بیشتر بخوانید:  مهندس نیلوفر ساجدی، طراح دکوراسیون داخلی

چمدان قرمز هم خوشحال بود و بعضی از چمدان های دیگر برای چمدان سبز تشویق می کردند اما چمدان مشکی با اخم به آنها نگاه می کرد.

هنگام پیاده شدن، چمدان مشکی با پشت به چمدان سبز و چمدان قرمز لگد زد و جلوتر رفت و در ماشین نشست.

چمدان سبز رنگ که بدنش درد می کرد با عصبانیت به چمدان سایه نگاه کرد! اما چمدان قرمز گفت:

ولش کن بیا بریم! سوار ماشین بعدی می شویم!

اما بعد متوجه شدند که اتفاقی افتاده است! چمدان سبز باز شد! چمدان سبز گفت:

اوه خدای من! الان وسایلم روی زمین می افتند!

چمدان قرمز گفت:

نترس! من به شما کمک خواهم کرد که قفل خود را ببندید!

چمدان قرمز با دسته اش به قفل چمدان سبز خورد! اما در چمدان سبز رنگ بیشتر باز شد و وسایلش ریخت بیرون!

چمدان سبز خجالت کشید! زیرا او سه اسباب بازی، یک فیل پشمالو و سه خرس عروسکی با اندازه های مختلف داشت. علاوه بر یک سری وسایل کوچک آشپزخانه برای بازی!

بیشتر بخوانید:  تایل آسمان مجازی

چمدان قرمز گفت:

اصلا خجالت نکش!

بعد چند بار بالا و پایین پرید تا قفل باز شد! چمدان سبز به وسایل چمدان قرمز خیره شد و هر دو شروع به خندیدن کردند! در چمدان قرمز چیزی نبود جز سه عروسک پشمالو، چند پازل و دو کتاب! چمدان قرمز گفت:

خوب! اینها مهمترین چیزها برای بچه هاست، پس ما هم داریم چیزهای مهم را جابجا می کنیم!

چمدان سبز گفت:

حق با شماست!

و بعد هر دو کنار هم ایستادند و خندیدند. کمی بعد مامور فرودگاه از راه رسید و در چمدان ها را بست و آنها را به سالن انتظار فرودگاه برد! آنجا مأموران پلیس دور چمدان مشکی ایستاده بودند و با دقت داخل آن را نگاه می کردند! یک اسلحه، چند بسته پول و یک ماسک برای سرقت در چمدان سیاه پیدا شد. چمدان قرمز و چمدان سبز به چمدان سیاه نگاه کردند که با شرم سرش را پایین انداخته بود.

سورس داستان در:

Playful suitcases story for kids , stories for 4-6 year olds , stories for 7-12 year olds

مطلب پیشنهادی

برای کاهش چربی خون چه بخوریم؟ (بایدها و نبایدها برای تغذیه افراد دارای چربی خون)

چربی خون بالا یکی از مهم‌ترین عوامل مضر بر ای سلامتی ما است. با افزایش …